اگر دنيا را براى مردم بخواهيم نيكوست و اگر براى خودمان زشت و پليد ، اگر دنيا را پيشدرآمد آخرت بدانيم عزيز است و محبوب و اگر معاد و اخلاق و خداپرستى و مردمدوستى و فضائل و برتريهاى انسانى را فداى او كنيم ، اهريمنى است ناپاك و اژدهائى است قتال و عجوزهاى است كه عروس هزار داماد است و هر داماد را در حجله عفن و تاريك خود بگور شقاوت سرنگون ساخته است .
اينجاست كه على با چنين دنيائى مىستيزد و او را بشكلهاى زشتى ترسيم مىكند ،
گاهى او را بمارى تشبيه مىكند كه بظاهر نرم و نگار آئين است ولى زهرى كشنده در زير دندان دارد و گاهى ميگويد دنيا در نظر من پستتر از استخوان خوكى است كه در دست مردى جذامى باشد و يا از آب دماغ بزى بىارزشتر است و يا چون برگ بى ارجى در دهان ملخى است و اينجاست كه مبارزات پىگير على با دنيا بسختى آغاز ميشود ،
با دنياى نمرودها و فرعونها و بوسفيانها و معاويهها نه با دنياى ابراهيم و مسيح و محمد ( ص ) و على و ابوذر دنيائى كه انسان را از خدا جدا كند و از آدميگرى ببرد و به اهريمن سائى برساند ، چنين دنيائى مردود و مطرود على است و دربارهاش چنين ميفرمايد :
« اى دنيا از من دور شو كه افسارت را بگردنت انداختم و رهايت كردم و از چنگالت بيرون جستم و از بندهاى گرانت رهائى يافتم و از لغزشگاههايت دورى جستم ،
كجايند مردمانى كه آنها را ببازى گرفتى
و امتهائى كه بزيورهايت فريبشان دادى ؟
اگر ترا مجسم مىيافتم كيفر خدائى را دربارهات اجرا ميكردم بجزاى آنكه بندگان خدا را به آرزوهاى دراز فريفتى و مردمانى را به پرتگاهها افكندى و زمامدارانى را بنابودى كشاندى و بناگواريهاشان دچار كردى چنانكه راه گريزى در پس و پيش آنها نماند دور است كه بتو روى آورم كه هر كس پا به لغزشگاههايت گذارد فرو افتاد و كسيكه به امواج خروشانت گرفتار شد غرق گرديد و هر كس از بندهايت رهائى يافت پيروز شد و آنكس كه از خطر تو سالم ماند از تنگناى زندگانى باكى نداشت و دنيا در برابرش روزى بود كه بپايان ميرسيد از من دور شو ،
بخدا سوگند تسليم تو نمىشوم كه خوارم سازى و رام تو نميگردم كه بر من افسار زنى ) 1
پس بگفته امام ، دنيا لغزشگاهى است كه انسان را از راه خدا و راه كمال بازميدارد و بازيچهها و فريبندگيهايش او را بخود مشغول مىسازد و از خدا و فردايش باز ميدارد ،
تا آنجا كه همه مرزها را مىشكند و همه قوانين و فضائل را بدور مىاندازد و غولى آدميخوار و تجاوزگرى ناهنجار كار ميشود ،
امام ، با آژير هراسناكى مردم را از بندگى دنيا باز ميدارد و سرانجام دنيا را كه مرگى هولناك و كيفرى دردناك است به انسانها نشان ميدهد و از ناپايدارى دنيا سخن ميگويد و دلهاى خفته را بيدار مىكند
و با گفتارى قاطع چنين ميفرمايد :
اى بندگان خدا ، شما را سفارش مىكنم كه دنيا را واگذاريد زيرا او شما را واخواهد گذاشت هر چند دورى او را دوست نداشته باشيد و پيكرهايتان را خواهد پوساند اگر چه بخواهيد هميشه تازه بمانيد ،
شما بمانند مسافرى هستيد كه راهى را مىپيمائيد و گمان ميبريد كه بپايانش ميرسيد و مقصدى را در مييابيد ولى در همين تلاش هستيد كه ناگهان مرگ را درمىيابيد پس به پيروزيها و نازشهاى دنيائى دل نبنديد و بزيورها و بهرههايش شادمان نباشيد و از گرفتاريها و ناگواريهايش بزارى و لابه نيفتيد ، زيرا چيرگى و بالندگيش پايان مىيابد و زيبائى و نعمتش پايدار نمىماند و سختى و دردهايش هميشگى نيست هر روزگارى در اين دنيا گذرا و هر زندهاى در آن ناپايدار است ، آيا آثار گذشتگان براى شما پندى كوبنده نيست و سرنوشت پدرانتان بشما اندرز و عبرتى و بينشى نمىدهد ؟ اگر بينديشيد و خرد را بكار بريد آيا نميبينيد كه گذشتگان بازنگشتند و حاضران باقى نمىمانند ؟
آيا نمىبينيد كه مردم دنيا شبانهروزها را با حالتى گوناگون سپرى ميكنند ؟
برخى ميميرند و بعضى بر آنها ميگريند و بعضى بيمارند و برخى از آنها عيادت مىكنند و عدهاى در بستر مرگ جان ميدهند مردم در جستجوى دنيايند و مرگ بدنبال آنهاست ،
مردم از سرنوشت خود بيخبرند ولى خدا از كارهاشان بيخبر نيست و آيندگان بدنبال گذشتگان ميروند آگاه باشيد و چون خواهيد بكار زشتى دست زنيد ، مرگ را كه ويرانگر لذتها و دركوبنده شهوتها و براندازنده آرزوهاست بياد آريد و از خدا يارى جوئيد تا فرمانش را ببريد و نعمتهاى بيشمارش را سپاس گوئيد ) 1
در اينجا امام ،
از دگرگونى دنيا سخن بميان مىآورد ، پيروزى و شكست نعمت و نقمت ، تندرستى و بيمارى ، مرگ و حيات ، سختى و آسايش و اين فلسفه ماده و طبيعت است كه هميشه بيك حال نمىماند و انسان نميتواند بجهان دگرگونه تكيه كند و بر اين استوانه گردان بماند ، پس بايد تكيهگاهى والا و پايدار و دگرگونناپذير براى خود بجويد و بمعنويت گرايد و چون بر طبق قانون آفرينش هر عملى را عكسالعملى است و مرگ آغاز دوران واكنشهاست بايد بياد مرگ باشد و از زشتكارى و تباهى بپرهيزد و از خداوند توانا براى پاكى و درستى يارى بخواهد و بديگر نقش ، امام چهره واقعى دنيا را ترسيم مىكند
و چنين ميفرمايد :
( سرچشمه دنيا و رودبار خروشان آن تيره و گلآلود است ، كوتهبينان را بشگفتى مىآورد و آزمايش شدگان را به نيستى مىكشاند فريبندهاى گذراست ، كه نورش بخاموشى ميگرايد و سايهاش برچيده ميشود و
تكيهگاهى است كه ويران ميگردد و هر فرار كنندهاى كه به آن روى آورد و بظواهر فريبايش اطمينان يابد ، دنيا به او لگد ميپراند و تيرهايش را بسوى او پرتاب ميكند و ريسمانهايش را بگردن مردان مىافكند و آنها را به تنگى گور ميكشاند ، بخانه ترسناك و جايگاهى كه دستاوردهايش را از نيك و بد مىنگرد ، آيندگان هم بدنبال گذشتگان ميروند و مرگ گريبانگيرشان ميشود و بنابوديشان مىكشاند ) 3
( 1 ) نامه شماره 45 نهج البلاغه
( 2 ) خطبه 98 نهج البلاغه
( 3 ) خطبه 82 نهج البلاغه
نظرات شما عزیزان: